تو «پدر» من هستی با خنده ها و خستگی هایت، با اخم ها و نگرانی هایت.
پدر من بودی وقتی که قلمدوشم می گرفتی تا دستم به چیدن هر ستاره ای برسد…
تو پدر من بودی وقتی که من را راه می بردی و هر بار زمین می خوردم، غبار وحشتم را می تکاندی؛
«پدرم» هستی با موهای سفیدت که پرچم های صلح جهان اند، با دست های پر برکت ات اگر پر بود یا خالی.
تو، قهرمان دنیای منی
روزت مبارک